English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5305 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
an accessible place U جایی که راه یافتن بدان ممکن است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
where no human foot can tread جایی که پای ادمیزاد بدان نمیرسد.
perpetuting testtimony U تاسیسی که به وسیله ان شهادتی که ممکن است بعدا" به ان استناد لازم شود و در عین حال ممکن است بعدا" ممکن الحصول نباشد حفظ میشود
thereunto U بدان
thereto U بدان
wherunto U که بدان
thereto attached U پسوسته بدان
thereby U بدان وسیله
according as چنانکه بدان سان که
whereat U که بدان جهت که در انجا
propagating U گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagate U گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated U گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates U گشترش یافتن یا نشر یافتن
paradoxically U بدان سان که باعقیده .....است
poetic justice U کامیابی خوبان و شکست بدان
that is nothing like it U هیچ شباهتی بدان ندارد
the question referred to above U موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
key-ring U حلقهای که بدان کلید می اویزند
key-rings U حلقهای که بدان کلید می اویزند
omnim gatherum U مهمانی که همه کس بدان خوانده شود
it was beneath my notice U مراعارمی امدازاینکه بدان توجهی کنم
nose ring U حلقهای که به بینی گاومیزنند تا بدان اورابکشند
it is not pervious to reasonov U بدان دسترسی ندارد خردانرانمیتواند دریابد
he had no evidence to go upon U مدرکی نداشت که بدان متکی شود
gate meeting U انجمنی که بادادن ورودیه بدان درایند
plowhead U چارچوبی که گاو اهن بدان متصل میشده
near side U سمت اسباب که ژیمناست بدان نزدیک میشود
hobbies U کاری که کسی بدان عشق وعلاقه دارد
timberhead U انتهای تیر کشتی که طناب بدان اویزند
hobby U کاری که کسی بدان عشق وعلاقه دارد
self feeder U ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
trial and error <idiom> U یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
phonoscope U التی که بدان سیمهای ادوات موسیقی ازموده میشوند
indo iranian U وابسته به بخشی از زبانها....و ایران بدان سخن میگویند
paroli U دوبرابر داو بوسیله افزودن پول برده بدان
string board U تیر یا تختهای که پلههای سنگین بدان تکیه دارند
accessibly U چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
forbidden fruit U چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
over production U عمل اوزدن کالایی بیش ازاندازهای که بدان نیازمندی هست
buff stick U بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
forbidden fruits U چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
mumpsimus U ایین دیرینه بی معنی که ازروی تعصب بدان بچسبند نادان متعصب
cowlstaff U چوبی که دونفر روی شانه حمل کرده وچیزهایی بدان می اویزند
go cart U چارچوب غلتک داری که کودکان دست بدان گرفته راه رفتن میاموزند
crankpin U قسمت استوانهای دسته میل لنگ که میلههای رابط بدان متصل میشود
vives U یکجور ناخوشی گوش که کره اسبهای تازه بعلف بسته بدان دچار می شوند
free haul U در حمل مصالح ساختمانی به کارگاه حداکثر مسافتی را که کرایه اضافی بدان تعلق نگیردگویند
walking chair U چارچوب غلتک دار که کودکان دست خود را بدان گرفته راه رفتن می اموزند
final setting time U مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
armistise U متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
HE that lies down with dogs must expect to rise with fleas.. <proverb> U کسى که با سگها بخوابد بایستى انتظار آن را هم داشته باشد که با یشرات برخیزد.(پسر نوی با بدان بنشست ,خاندان نبوتش گم شد).
Manx U وابسته به جزیره انسان لهجهای که در جزیره نامبرده بدان سخن میگویند
peregrin falcon U یکجور قوش تیز پرکه قوش بازان بدان دلبستگی دارند
green stick U شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
i take no interest in that U هیچ بدان دلبستگی ندارم هیچ از ان خوشم نمیاید
someplace U یک جایی
wherever U جایی که
minx U زن هر جایی
n tuple U N جایی
inopportuneness U بی جایی
someplace U جایی
charnel house U جایی که
inopportunity U بی جایی
totem U روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
totems U روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
feasible U ممکن
possible [doable, feasible] <adj.> U ممکن
conceivable U ممکن
achievable <adj.> U ممکن
feasible <adj.> U ممکن
makable [spv. makeable] <adj.> U ممکن
makeable <adj.> U ممکن
manageable <adj.> U ممکن
possible U ممکن
practicable <adj.> U ممکن
posses U ممکن
workable <adj.> U ممکن
makable <adj.> U ممکن
doable <adj.> U ممکن
contrivable <adj.> U ممکن
executable <adj.> U ممکن
posse U ممکن
thinkable U ممکن
displacement U جابه جایی
shift U جابه جایی
scratch where it itches U هر جایی را که میخاردبخارانید
translocation U جابه جایی
transposition U جابه جایی
shifts U جابه جایی
shifted U جابه جایی
gas log U جایی که گازمیسوزد
immutability U پا بر جایی ثبات
banal U همه جایی
commonplace U همه جایی
from the outside U از خارج [از جایی]
interactive U را ممکن میکند
mayhap U ممکن است
multilevel U با مقادیر ممکن
to be posible U ممکن بودن
available U ممکن الحصول
possibilities U چیز ممکن شق
possible capacity U گنجایش ممکن
possibility U چیز ممکن شق
ternary U با سه حالت ممکن
probable error U خطای ممکن
impracticable <adj.> U غیر ممکن
perchance U ممکن است
as far as possible U هر چه ممکن است
warnings U توجه به خط ر ممکن
warning U توجه به خط ر ممکن
unfeasible <adj.> U غیر ممکن
inexecutable <adj.> U غیر ممکن
perhaps U ممکن است
impossible U غیر ممکن
p.of the ways U جایی که بایدیکی ازچندچیزرابرگزید
to hunker down in a place U در جایی پناه بردن
somewhere U یک جایی دریک محلی
rettery U جایی که بذرک را می خیسانند
drop by <idiom> U بازدید از کسی با جایی
somewheres U یک جایی دریک محلی
stand clear U جایی را ترک کردن
synaesthesia U جابه جایی حسی
synesthesia U جابه جایی حسی
to stay overnight U مدت شب را [جایی] گذراندن
make a beeline for something <idiom> U با عجله به جایی رفتن
to induct into a seat U در جایی برقرار کردن
attender U شخص حاضر در جایی
Somewhere in the darkness U جایی در میانی تاریکی
drive displacement U جابه جایی سائق
to install oneself in a place U در جایی برقرار شدن
to go about U ازجایی به جایی رفتن
displacement of affect U جابه جایی عاطفه
lie in wait <idiom> U جایی قیم شدن
locomotor behavior U رفتار جابه جایی
come from <idiom> U بومی جایی بودن
come back <idiom> U برگشتن به جایی که حالاهستی
transposition of affect U جابه جایی عاطفه
I have no place (nowhere) to go. U جایی ندارم بروم
locomotion U جابه جایی حرکتی
minimise U کوچک کردن تا حد ممکن
pron to U با حداکثر سرعت ممکن
as much as possible U هر قدر ممکن است
legs U مسیر ممکن در یک تابع
nemo tenetur ad impossible U غیر ممکن وادارکرد
leg U مسیر ممکن در یک تابع
an impossible act U کار غیر ممکن
probable error U خطای ممکن [ریاضی]
i may go U ممکن است بروم
to the nth degree <idiom> U بالاترین وجه ممکن
may U ممکن است میتوان
feasible solutions U راه حلهای ممکن
lomomote U از جایی بجایی حرکت کردن
get out from under <idiom> U از جایی که شخص دوست نداردفرارکند
out of one's element <idiom> U جایی که به شخص تعلق ندارد
tourist trap <idiom> U جایی که جذب توریست میکند
parting of the ways U جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
berths U جایی که قایق به لنگربسته میشود
on good turn deserves another U کاسه جایی رودکه بازاردقدح
rotation about ... U دوران دور ... [محوری یا جایی]
to tow a vehicle [to a place] U یدکی کشیدن خودرویی [به جایی]
boarding house U جایی که در آن اطاق و غذا میدهند
boarding houses U جایی که در آن اطاق و غذا میدهند
to the best of ones ability تا جایی که کسی توان آن را دارد
break fresh ground <idiom> U از راهی تازه به جایی رسیدن
to admit sombody [into a place] U راه دادن کسی [به جایی]
to stay away from something U دور ماندن از چیزی یا جایی
strict enclosure U انزوای سخت [در آن حالت یا جایی]
to stay away from something U اجتناب کردن از چیزی یا جایی
i am at my wit's end U دیگر عقلم به جایی نمیرسد
i took up where he left U از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
berth U جایی که قایق به لنگربسته میشود
berthed U جایی که قایق به لنگربسته میشود
berthing U جایی که قایق به لنگربسته میشود
ambiguous U آنچه دو معنای ممکن دارد
may i go yes you may U ایا ممکن است من بروم
ramp weight U حداکثر وزن ممکن هواپیما
he may come late U ممکن است دیر بیاید
Excuse me. May I get by? ببخشید. ممکن است رد شوم؟
ultimate strength U حاصلضرب بیشترین بار ممکن
Could you bring me ... ? ممکن است ... برایم بیاورید؟
perhaps you have seen it U ممکن است انرادیده باشید
Can you help me? ممکن است کمکم کنید؟
exchanging U جابه جایی داده بین دو محل
exchange U جابه جایی داده بین دو محل
plate rack U جایی که بشقاب هامی گذارندخشک شود
exchanges U جابه جایی داده بین دو محل
to let the ball do the work U توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
to bar somebody from entering the place U مانع کسی وارد جایی شدن
exchanged U جابه جایی داده بین دو محل
stamping grounds <idiom> U پاتق ،جایی که شخص بیشتراوقاتش را آنجاست
to send home U به خانه [از جایی که آمده اند] برگرداندن
to keep the ball moving U توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
to turn back U برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
there is time and place for everything <proverb> U هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد
to turn around U برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
to skive off early [British English] U با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
bone-house U [جایی برای نگهداری استخوان مردگان]
to languish U پژولیدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
to decamp U با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
to head back U برگشتن [از جایی که دراصل آمده اند]
Recent search history Forum search
2purchase off the registry
1I may find a prince
3in rell with god
1An evaluation is an assessment, as systematic and impartial as possible, of a project, program or policy. It focuses on expected and achieved accomplishments
2single gas
1where they cheated their workers for centuries.
1he booted them off to the isle of the lost
1you are in too much of a hurry.the young lady herself is fine.
1تاندانسیو
1wildlike
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com